خاطرات دفاع مقدس
قسمت(۳۴)
راوی: منتظری
((از جواب شهید احساس شرمندگی و حقارت کردم)) 🔹🔅از گردان۴۱۱ زرندی ها در عملیات کربلای ۵ تعداد کمی سالم برگشتیم، جای خالی شهیدان برامون خیلی خیلی سخت بود، وقتی به مقر لشکر در جنگل اطراف اهواز رسیدیم، لحظه به لحظه خاطرات دوستان شهیدمان جلو ی چشمانمان مجسم میشد و در این چند روز دائما غم و غصه و اشک بر دل و چشمانمون بود.
در ابن چند روزی که در مقر لشکر بودیم، حضور گرم و صمیمانه حاج حمید ملانوری که باما تفاوت سنی زیادی داشت را فراموش نمی کنیم، یاد و نام مرحوم حاج ابوالقاسم خلعتبری هم هرگز فراموش نمیشود،که در مسیراهواز- قم در خدمت این برادر عزیزمون بودیم و هیچگاه برخوردار مهربانانه و کلام و گفتارهای شیرینش فراموش نمیشود. نکته جالبی که در این روزها بیادم مانده و هنوز که هنوز است برام خیلی جالب است اینست که خدمت فرمانده گردانمون، شهید ماشاالله رشیدی رسیدم، در لابلای صحبتها گفتم تکلیف نمازهایی که این چند روز با بدن و لباسهای خونین خواندیم چه میشود؟ شهید ماشاالله رشیدی رو به من کرد و گفت، آقای منتظری شاید تمام نمازهایی که در این سالهای طولانی خواندیم قضا داشته باشد ولی تنها نمازهایی که صد در صد مورد قبول خداوند متعال است همین نمازهایی است که با لباس و بدن آغشته به خون شهدا اقامه کردیم، اینجا بود که من طلبه در مقابل فکر و دیدگاه بلند این شهیداحساس حقارت و شرمندگی کردم و پیش خودم گفتم 👇

نظرات کاربران